امام زاده‌های نوظهور از کجا می‌آیند؟


امامزاده‌های بسیاری در گوشه و کنار هر شهر و روستا ثبت شده‌اند که بسیاری از آن‌ها نَسَب مشخصی ندارند؛ برخی از آن‌ها سید، درویش یا شخص محترمی بوده‌اند و برخی هم تا همین چند سال پیش زنده بودند و پس از مرگ، به‌واسطه‌ی احترامی که مردم برای آن‌ها قائل‌اند، کم‌کم مقدس شدند و آرامگاه‌شان زیارتگاه شد. تنها درصد اندکی از این امامزاده‌ها، واقعا مزار یک امامزاده‌اند.
یک پژوهشگر تأکید کرد: باید از امامزاده، تعریف روشنی داشته باشیم، این‌که هر فردی را امامزاده بنامیم، باعث می‌شود امامزاده‌های بی‌شماری داشته باشیم و تحقیقا بستر برای احتمال دین‌گریزی جوانان فراهم شود.

امیر هاشمی‌مقدم - پژوهشگر حوزه‌ی مردم‌شناسی و ایران‌شناسی - در گفت‌وگو با ایسنا، با اشاره به وجود تعداد زیادی امامزاده در استان مازندران، اظهار کرد: با توجه به این‌که مازندران جزو نخستین نقاطی است که سادات و علویان به آنجا آمدند، تعداد بیشتری امامزاده در آن وجود دارد. برخی سادات که در قرن‌های اولیه پس از ورود اسلام در نقاطی از ایران ساکن بودند، از دست دشمنان فرار می‌کردند و به مازندران می‌رفتند، چون کوه‌های برافراشته‌ی البرز و جنگل‌های انبوه این‌ منطقه، مانع ورود دشمنان می‌شد.

او ادامه داد: سادات علوی و مردم مازندران در دشمنی با اعراب کارگزار خلفا با هم مشترک نظر بودند. گمان نمی‌کنم این افراد از همان ابتدا به‌صورت امامزاده در مازندران مورد احترام بوده باشند، اما بعدها که تشیع در ایران رسمی شد، مورد احترام واقع شدند؛ البته این یک فرضیه است و باید بیشتر درباره‌اش تحقیق شود.

این پژوهشگر با بیان این‌که موضوع امامزاده‌های مازندران، فراتر از مقبره‌ی سادات است، گفت: بسیاری از امامزاده‌ها و زیارتگاه‌ها، فقط به‌خاطر خواب‌نما شدن برخی مردم محلی به‌وجود می‌آیند. این روزها، مازندران آن‌چنان درگیر امامزاده‌های نوظهور است که صنعت گنبد و گلدسته‌سازی در آن به‌شدت رواج یافته است. هر روز می‌توانید گنبد و گلدسته‌هایی را ببینید که سوار بر تریلی‌ها، به سوی یکی از روستاهای مازندران برده می‌شوند.

این‌ مردم‌شناس با بیان این‌که رواج امامزاده‌های نوظهور، نشانه‌ی افزایش میزان دین‌ورزی مردم منطقه نیست، اظهار کرد: بسیاری از باورها، از جمله باور به برخی امامزاده‌ها را باید از دین‌ورزی جدا کرد. برخی باورها سنخیت خاصی با دین ندارند. در مازندران نیز مانند سایر مناطق ایران گاهی دیده می‌شود که مثلا به‌دلیل رقابت‌ بین بالامحله‌یی‌ها و پایین‌محله‌یی‌ها، یک امامزاده تازه ایجاد می‌شود. در بعضی مواقع، در بالامحله یک امامزاده‌ای هست که باعث افتخار مردم شده و پایین‌محله‌یی‌ها که به‌طور تاریخی با آن‌ها رقابت داشته‌اند، تلاش می‌کنند یک امامزاده برای خود داشته باشند، یعنی خیلی اوقات، امامزاده درست می‌شوند و بعد باور به آن‌ها در میان مردم رواج می‌یابد.

هاشمی‌مقدم افزود: موضوع امامزاده‌ها چندی پیش در مجلس شورای اسلامی مطرح شد، ولی متأسفانه دیگر پیگیری نشد.

او ادامه داد: امامزاده‌های بسیاری در گوشه و کنار هر شهر و روستا ثبت شده‌اند که بسیاری از آن‌ها نَسَب مشخصی ندارند؛ برخی از آن‌ها سید، درویش یا شخص محترمی بوده‌اند و برخی هم تا همین چند سال پیش زنده بودند و پس از مرگ، به‌واسطه‌ی احترامی که مردم برای آن‌ها قائل‌اند، کم‌کم مقدس شدند و آرامگاه‌شان زیارتگاه شد. تنها درصد اندکی از این امامزاده‌ها، واقعا مزار یک امامزاده‌اند.

هاشمی‌مقدم بیان کرد: در شهرستان نور، یکی از بزرگ‌ترین امامزاده‌ها براثر خواب‌نما شدن کشف شد که اکنون صحن و حرم باشکوهی دارد، ولی هیچ سندی مبنی بر امامزاده بودن وجود ندارد.

او درباره‌ی «امامزاده بیژن» که صحبت درباره‌ی آن در برخی شبکه‌های اجتماعی رایج شده است، گفت: عده‌ای عکس تابلویی را که اداره‌ی اوقاف استان مازندران برای این امامزاده در روستای «کپ سفلی» در شهرستان نور نصب کرده، منتشر کردند و اما برای برخی از آن‌ها، جای پرسش دارد که چگونه می‌شود اداره‌ی اوقاف برای چنین موردی، تابلو نصب کرده است و رسمیت می‌دهد.

هاشمی‌مقدم با بیان این‌که درباره‌ی امامزاده بیژن مطالعات لازم را انجام داده است، اظهار کرد: در بررسی‌هایی که انجام دادم، متوجه شدم به باور اهالی، امامزاده بیژن، سید یا درویشی بوده که در گذشته‌ای نه‌چندان دور، روبه‌روی اتاق گلی‌اش می‌نشست و مردم او را باور داشتند. او بین اهالی به «امامزاده بی‌جن» معروف است، «بی‌جن» یعنی امامزاده‌ای که جن ندارد.

او با بیان این‌که هیچ سند و مدرکی مبنی بر امامزاده بودن این شخص وجود ندارد، ادامه داد: در هیچ نسب‌نامه و تذکره‌ای به او اشاره نشده و جالب این است که به‌تازگی برایش شجره‌نامه‌ای درست کرده‌اند و او را بدون هیچ سند و مدرکی به امام سجاد (ع) رسانده‌اند.

این مردم‌شناس با بیان این‌که برخی امامزاده‌ها که شجره‌نامه دارند، سندیت‌شان قوی نیست، گفت: چندی پیش، ضریحی برای امامزادگان «احمد» و «مختار» در روستای «کالج نور» درست کرده بودند که‌ شفاعت طلبیدن مردم هنگام جابه‌جایی‌اش باعث ایجاد ترافیک وحشتناکی در شهر رویان شده بود. با پیگیری‌هایی که انجام دادم، متوجه شدم که کتاب «بحرالانساب» نوشته‌ی محمدعلی بن محمدتقی گلپایگانی، این دو نفر را از فرزندان امام موسی (ع) معرفی کرده است.

او با بیان این‌که کتاب «بحرالانساب» نمی‌تواند چندان معتبر باشد، گفت: در این کتاب درباره‌ی روستای کالج اطلاعات بسیار غلوآمیز آمده‌ است، مثلا در قسمتی از کتاب، 40هزار کدخدا، هشت‌هزار مسجد، هشت‌هزار حمام و چهارهزار دکان برای روستای کالج شمرده شده که این داده‌ها برای کل مازندران هم زیاد است، چه برسد به یک روستای کوچکی مانند کالج.

این ایران‌شناس با بیان این‌که نباید نسب امامزاده‌ها را براساس چنین منابعی استخراج کرد، اظهار کرد: البته من تنها تاکیدمخ بر این است که منبعی که شجره‌نامه‌ی ایشان را از آن استخراج کرده‌اند، بی‌اعتبار است.

او در پاسخ به این پرسش که اداره‌ی اوقاف و امور خیریه در این زمینه چه اقدامی می‌تواند انجام دهد؟ گفت: این اداره به‌ جای نصب تابلوی معرفی یک امامزاده در هر نقطه‌ای که مردم از روی پاکی نهادشان می‌گویند، باید بررسی کند و هر جایی که براساس اسناد متقن به یقین رسید که امامزاده‌ای واقعی در آنجا دفن شده است، تابلوی امامزاده را نصب کنند. همچنین باید در هرجا که براساس خواب‌نما شدن و احترام به سادات، مقبره‌ای ساخته و به زیارتگاه تبدیل شده است، کارگروه‌هایی برای توجیه مردم و جلوگیری از گسترش خرافه تشکیل شوند تا بیش از این، به اصل باورهای مردم خدشه وارد نشود.

این پژوهشگر افزود: در مرحله‌ی بعدی، این اداره باید کارگروه‌هایی را شامل مشاوران مذهبی، انسان‌شناس‌ها و جامعه‌شناس‌ها تشکیل دهد تا در روستاها و شهرهایی که چنین امامزاده‌هایی در آن‌ها وجود دارد، به شیوه‌ای که به باورها و اعتقادات مردم برنخورد، مردم را آگاه کنند.

هاشمی‌مقدم با بیان این‌که در چنین مواردی از اداره‌ی اوقاف انتظار می‌رود از گسترش خرافات جلوگیری کند، اظهار کرد: نباید با رسمیت بخشیدن به آن، جوانان را دین‌گریز کنند. در چند سال اخیر، ضریح تازه‌ای را که برای امامزاده‌ای می‌سازند، در شهرها می‌چرخانند و برخی مردم هم برای چیزی که هنوز تقدسی ندارد، سر و دست می‌شکنند و پول می‌ریزند، این پدیده موجب اشاعه‌ی مسائلی می‌شود که باید جلو آن گرفته شود.

وی با اظهار نگرانی نسبت به از بین رفتن بنای آرامگاه امامزاده‌های واقعی، بیان کرد: این مسأله در مازندران نیز بسیار مشهود است، بناها که ارزش تاریخی و معماری دارند، در حال تخریب شدن هستند، برخی به‌دلیل باد و باران و برخی دیگر به‌خاطر حفاری‌های غیرمجازی که جویندگان گنج انجام می‌دهند. در این زمینه، سازمان میراث فرهنگی استان باید اقدامات لازم را انجام دهد .امامزاده‌ها و بقاع متبرکه، بخشی مهم از هویت معماری بومی را دارند و تقریبا همه‌ی آرامگاه‌های قدیمی و بقاع متبرکه در مازندران، معماری شبیه به هم دارند.

هاشمی‌مقدم درباره‌ی شمایل معماری امامزاده‌ها، توضیح داد: فضای اصلی بنای آن‌ها به‌صورت هشت‌ضلعی دورتادور قبر را پوشانده و روی آن، گنبدی هشت‌ضلعی یا مخروطی و معمولا دو پوشه قرار گرفته و بین آن‌ها، یک فضای خالی است و برای ورود به این فضا و زیارت امامزاده باید از یک اتاقک کوچک‌ که نقش کفش‌کَن را دارد، گذشت.

او با بیان این‌که برخی از این بناها در فهرست آثار ملی ثبت شده‌اند، اظهار کرد: برخی از این بناها نیز ثبت ملی نشده‌اند،‌ ولی ارزشمند هستند و شایستگی ثبت شدن را دارند. مسأله‌ی مهم‌تر این‌ است که اداره‌ی اوقاف و امور خیریه، معماری سنتی بقاع متبرکه‌ی این منطقه را به فراموشی سپرده و مانند امامزاده‌های سایر نقاط کشور، برای‌ آن‌ها گنبد و گل‌دسته می‌گذارد و در محلی که بقاع آن، معماری خاص خود را دارند، صنعت گلدسته‌سازی رشد کرده است!

این مردم‌شناس با اشاره به این‌که رونق این صنعت به خودی خود ایرادی ندارد، گفت: اگر صنعت گل‌دسته‌سازی برای بازار بیرون استان مصرف داشته باشد و هویت معماری بومی را نشانه نگرفته باشد، می‌تواند برای مردم محلی امتیاز هم محسوب شود.

او ادامه داد: معماری بقاع متبرکه در مازندران، بخشی از «میراث فرهنگی» ما است و مسوولان باید توجه ویژه‌ای به آن داشته باشند. اکنون طبیعت‌گردیِ انبوه در استان مازندران به یک مسأله‌ی حاد تبدیل شده، چون به محیط زیست صدمه می‌زند؛ ولی توجه بیشتر به میراث فرهنگی این استان می‌تواند برخی گردشگران را به سوی این آثار جذب کند و با معرفی داشته‌های فرهنگی ایران، بخشی از فشار گردشگران بر محیط زیست را کاهش دهد.

این ایران‌شناس با بیان این‌که گردشگرانی که به دیدن معماری بقاع متبرکه می‌روند، لزوما جزو گردشگران مذهبی نیستند، اضافه کرد: طیف گسترده‌ای از مردم مانند پژوهشگران، دوست‌داران تاریخ و فرهنگ منطقه، دانشجویان هنر و معماری و ... نیز جذب این مکان‌ها می‌شوند.

آفات فرهنگ دانشگاهی


نگاهی متفاوت به دانشگاه؛ یک ایده نه یک ساختمان
مسئولیت دانشگاه صرفا در تجهیز دانشجویان به تخصص های علمی و کاربردی خلاصه نمی شود, بلکه فراتر, باید مهارت های زندگی اجتماعی و نحوه مشارکت های اجتماعی را نیز فرا دهد.
فرهنگ دانشگاهی یعنی فرهنگی که از سوی نخبگان علمی و فرهنگی دانشگاهی تولید و به اجتماع سرایت داده می شود. بدیهی است که این فرهنگ هرچند از سوی اقلیتی در جامعه تولید می شود اما چون ابتناء آن بر آگاهی, دانش و ادراک است   تاثیر فراوان بر جای می گذارد.  بی تردید، چنانچه این فرهنگ مسخ نشده و از معنا و محتوای خود فاصله نگرفته باشد می تواند فرهنگی باشد بسیار تاثیرگذار بر کلیت فرهنگ یک جامعه. از عوامل مهم مسخ فرهنگ دانشگاهی این است که دانشگاه و معنای آن صرفا به آموزش اطلاعات و دانستنی هایی که کاربرد و سود مشخص دارند تقلیل یابد. آفت دیگری که فرهنگ دانشگاهی را تهدید و مسخ می کند قرار گرفتن آن در زیر مجموعه سیاست است. فرهنگ دانشگاهی محل و سرچشمه تغذیه سیاست است و نه برعکس.

برخی از عناصر بنیادی و جوهری فرهنگ دانشگاهی عبارتند از: عقلانیت, ترویج روحیه آزادگی و آزادمنشی, حقیقت پژوهی, خودباوری وخوداتکایی علمی, تولید اندیشه, تعهد و مسئولیت شناسی اجتماعی و سیاسی, فرهنگ پذیری و فرهنگ سازی و... در سیستم دانشگاهی مطلوب, هریک از این عناصر چون اضلاعی هستند که تقویت هر کدام, مستلزم تقویت سایر عناصر؛ و تخریب هر یک از آنها منجر به تضعیف و تخریب سایر عناصر خواهد شد.

یکی از دلایل تاثیرگذاری فرهنگ دانشگاهی بر کلیت فرهنگ یک جامعه این است که دانشگاه از سویی مهم ترین نهاد و برترین سازمان عهده دار تولید علم و معرفت است و گفتمان های اصلی و جریان های مهم فکری و علمی جامعه, در آنجا جاری است؛ و از سوی دیگر محل تجمع نخبگان فکری جامعه است. از اینرو دانشگاه همواره نقش مرجعیت را در جامعه ایفا کرده و دائما مورد ارزیابی های اجتماعی قرار می گیرد.

از ویژگی های مهم و عناصر اصلی قوام فرهنگ دانشگاهی, ابتناء آن بر عقلانیت و عقل پروری است. دانشگاه اگر در این مهم نکوشد از معنای اصلی خود خارج می گردد. در صورتی که دانشگاه بر مدار عقلانیت و تولید و ترویج آن بچرخد براستی در صدر فرهنگ و سایر شئونات اجتماعی قرار گرفته و به مَثَل, مانند نسبت سر خواهد بود بر تن.

به واسطه آنکه دانشگاه مبتنی بر عقلانیت است, لذا دغدغه حقیقت دارد. دانشگاه اگر در بطن فرهنگ خود دغدغه حقیقت جویی و حقیقت گرایی را نداشته باشد بدین معنا است که به سطح نازل آموزش اطلاعاتی که صرفا کاربردهای مشخص دارند تقلیل یافته است. دانشگاه صرفا محلی برای اخذ مدرک و پیدا کردن منزلت اجتماعی و شغلی بهتر نیست؛ زیرا هرگونه تصور کاسب کارانه از دانشگاه, آسیبی است جدی به این فرهنگ. جامعه دانشگاهی بیش و پیش از هر چیز دغدغه حقیقت دارد. جامعه دانشگاهی بایستی در حوزه اندیشه, انگیزه و کردار, حقیقت را ملاک قرار دهد. زندگانی دانشگاهی زندگانی همراه با جسارت فکری, حق باوری, حق گرایی و حقگویی است. فرهنگ دانشگاهی مروج دغدغه و احساس مسئولیت در برابر حقیقت است.

مسئولیت دانشگاه صرفا در تجهیز دانشجویان به تخصص های علمی و کاربردی خلاصه نمی شود, بلکه فراتر, باید مهارت های زندگی اجتماعی و نحوه مشارکت های اجتماعی را نیز فرا دهد. بدینسان است که دانشجو در دانشگاه باید یاد بگیرد که چگونه باید یاد بگیرد, چگونه باید بیندیشد, چگونه باید در اجتماع مشارکت نماید و چگونه باید مسایل را حل کند.زندگانی دانشگاهی زندگانی همراه با جسارت فکری و دغدغه و احساس مسئولیت در برابر حقیقت است.

دانشگاه صرفا یک فیزیک و یک ساختمان نیست, بلکه فراتر, یک ایده و مفهوم است. این ایده است که دانشگاه را دانشگاه می کند نه آن ساختمان و فیزیک. هرچه میزان آگاهی, جنبش و اراده مقتدر در دانشگاه افزایش یابد, دانشگاه از حیات متعالی تری برخوردار می گردد. زیرا حیات دست کم دو ویژگی دارد: آگاهی و جنبش.

معنای راستین دانشگاه در سه ضلع نهفته است. از سویی در نوشته ها و گفته های استادان. نوشته ها و گفته هایی که روشنگر حقیقت بوده و افق های تازه ای را دم به دم بگشاید و ذهن و ضمیر دانشجو را با اندیشه های آگاهی بخش و گرمای دغدغه حقیقت جویی, روشن کرده و به جنبش درآورد. از سویی دیگر معنای راستین دانشگاه در فعالیت های دانشجویی نهفته است, زیرا دانشجو باید به معنای واقعی صیاد معنا و جستجوگر حقیقت باشد. و البته از سوی دیگر معنای دانشگاه, در فعالیت ها و مشارکت های فوق برنامه فرهنگی_دانشجویی نهفته است.

از ویژگی های بس مهم جامعه دانشگاهی این است که اهل چون و چرا و سنجش است. جاری نبودن چون و چرا و سنجش در دانشگاه همان و تهی شدن دانشگاه از معنای راستین خود همان.دانشجو کسی است که برای باز کردن افق های فکری خود و جامعه مجاهدت می کند و نه صرفا برای تامین منافع مادی و عادی خود.واستاد نیز خود،بهترین،مجاهدترین،کوشاترین وبه روزترین دانشجو است.حقیقت این است که استادی که احساس دانشجو بودن نداشته باشد دیگر به معنای راستین استاد هم نیست.

ویژگی مهم دیگر جامعه دانشگاهی, اصالت است و اصالت یعنی انطباق زندگانی درونی (سوبژکتیو) با زندگانی برونی (ابژکتیو) است. دانشگاه محلی است که باید در آن "اصالت" ترویج گردد. از تبعات عدم گرایش به اصالت, پدید آمدن آفت های بزرگی چون زرمداری, زورمداری و تزویرمداری در جامعه خواهد بود.

جامعه دانشگاهی باید در عین استقبال آگاهانه از مدرنیسم، مدافع و احیاگر سنت های راستین و درست باشد.البته صِرف افتخار به گذشتگان و برپایی مراسم های صوری در بزرگداشت مفاخر علمی و فرهنگی گذشته, احیاء نیست و کفایت نمی کند, بلکه از وظایف اصلی جامعه دانشگاهی فهم و جاری کردن اندیشه های مفاخر علمی و فرهنگی گذشته, در بستر زمان فعلی است.

فرهنگ دانشگاهی باید از یک سو توانمندی ها، استعدادها و ضرورت های خود را بشناسد و به سمت آن برود  و از سوی دیگر باید آفت های خود را تشخیص دهد و از آن احتراز کند. جامعه دانشگاهی در صورتی که روشنفکرانه بر موقعیت تاریخی خود وقوف یابد و آگاه به زمانه خود شود می تواند سهم فراوانی در تاسیس و قوام بخشی به فرهنگ دانشگاهی داشته باشد.

دکتر علیرضا عباسی
مدرس دانشگاه